مشاهیر مازندران: امیر پازواری یکی از شاعران پرآوازه ی شمال ایران , شاعری از مردم پازوار ” قریه ای به بابلسر استان مازندران ” است.
شعرهای امیر مازندرانی ” امیر پازواری ” به زبان طبری و دیوان وی در پطرزبورغ ” لنین گراد ” بطبع رسیده است.
امیرپازواری , مشهورترین شاعر و عارف نامی طبرستان ” مازندران ” است و شهرت کسی در تاریخ ادبیّات مازندران به پای او نمی رسد.
وی شاعری است مردمی و دوست داشتنی بوده که همه ی تودههای مردم, نامش را با ” آواز امیری ” میشناسند و این آواز, یکی از مهمترین آوازهای مازندارنی است که در سرتاسر این خطه از غرب گرفته تا شرق میخوانند.
سبک امیری بسیار معروف است.
امیر مازندرانی بزرگترین شاعر طبری سرا در تاریخ ادبیّات مازندران است که اشعارش از جمله معدود آثار باقی مانده از قرون گذشته است که با خط و زبان طبری سروده و نوشته گردید, بر جای مانده است.
تذکره نویسان, او را ” شیخ العجم مازندران ” لقب دادند و دیوانش را ” کنزالاسرار ” نامیدند ؛ یعنی, گنجینه رازهای مردم طبرستان “.
اشعار وی آن چنان در دل مردم طبرستان نفوذ کرد و روحی تازه در آن ها دمید که حتی نیما یوشیج ” پدر شهر نو فارسی ” (۱۲۷۴ ـ ۱۳۳۸ ه. ش ) به تأثیر از امیر, امیری های تازه سرود.
” مجموعه اشعار نیما ” دیوان طبری , روجا , سیروس طاهباز ص ۸۶ )
هیچ شاعر طبری سرا به اندازه امیر در نزد مردم با ستایش همگانی رو به رو نشده است و نیز سینه مردم, گنجینه اشعار اوست.
از دامنه کوه ها گرفته تا قلب جنگل و تا روستاهای دوردست و سواحل دریای خزر و از چوپانان و گالش ها گرفته تا کشاورزان و کسبه و تاجران و معلمان و دانشجویان و استادان, همه و همه, اشعار امیری را با افتخار زیر لب زمزمه میکنند.
و هر یک او را از آن خود میدانند, و اشعارش را مطابق دل و خواسته هایشان تفسیر میکنند.
مثل شعر ” حیدربابا ” در نزد آذریها
امیر پازواری پیوند میان توده مردم با فرهنگ است ؛ سمبل عشق و خاطرات است ؛ رمز آشنایی اقوام و طوایف ساحل نشین تا کوه نشین است.
امیر مازندرانی تنها برای مازندرانی ها و طبری ها نیست مربوط به تیره و نژاد خاصی نیست, شاعر دلسوخته ی روزگاران مازندران است, اشعارش, ناله ستمدیدگان است ؛ درد دل رعیّت است و موج خروشان دریاست ؛ باران ملایم بهاری بر چمن سبز دل داغدیده شان است.
امیر, شاعر طبیعت است.
او, زندگی مردم را در آیینه شعرش میتاباند.
هیچ شاعری به اندازه ی او با اقبال عمومی رو به رو نشده است, مثل حافظ , حلقه اتصال گذشته و حال است و همچون مولوی , بیانگر شور درون و همچون فردوسی , فریاد کننده عصر ستم و احیاکننده زبان است.
با این وصف, از حال و روزگار امیر اطلاعات چندانی نداریم و از زمان و دوره زندگی او خبری ..
تذکره نویسان و تاریخ نگاران هم عصر وی از نوشتن واقعه ی زندگی امیر پازواری غافل ماندهاند و مهر سکوت بر لب زدهاند, طبیعی است که وقتی تذکره نویسان از نوشتن واقعهای فرو بمانند و مرکب قلمشان از حرکت ساقط گردد, افسانه آغاز میگردد.
زندگی این شاعر بزرگ نیز مثل دیگر شعرای بزرگ پارسی گو از جمله رودکی, فردوسی و حافظ .. با افسانه های درآمیخته است.
بنابراین درباره س دوره ی زندگی او و زادگاهش, پژوهشگران و نویسندگان متأخّر مطالب زیادی را نوشته اند که در ذیل نمونههایی از آن را نقل میکنیم.
قدیمی ترین تذکرهای که از امیر نام میبرد, تذکره ریاض العارفین اثر رضا قلی خان هدایت است که در سال ( ۱۲۶۴-۱۲۵۰ هـ. ش ) تدوین شد رضا قلی خان می نویسد : ” امیر مازندرانی از مجاذب عاشقان و از قدمای صادقان که اعراب] وی را شیخ العجم مینامند.
دیوانش را همه رباعی و رباعیاتش به لفظ پهلوی است و مزارش در دارالمرز مشهور و این رباعی از آن مشهور است :
کُنت کنزاً گِرِه ره مِن بوشامه
واجب الوجود علَّم الاسمائمه
خمیر کرده آب چهل صبائمه
ارزان مفروش در گرانبهائمه
ترجمه : من گِره کُنت کنزاً را گشودم ” به معرفت رسیدم ” در چهل صباح , وجودم سرشته گردید .. من از سوی خدا معلم اسماء الهی هستم و مثل در گران مایه با ارزشم, پس مرا دست کم نگیر.
و نیز مرحوم سعید نفیسی احتمال میدهد که امیر در پایان ” قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری زیسته باشد ” ( تاریخ نظم و نثر در ایران, نفیسی جلد اول ص ۲۴۰ ) و هم چنین عباس شایان, او را شاعر دوره امیرتیمور گورکانی در قرن نهم میداند.
و آقای دکتر منوچهر ستوده, او را شاعر قرن دهم و یازدهم هجری میداند ( در شناخت مازندران, فرهنگ خانه, ص ۲۱۱ )
همانطوری که ملاحظه فرمودید در بین نویسندگان و پژوهشگران درباره دوره ی زندگی امیر پازواری , اختلاف نظر وجود دارد.
دوره ی زندگی او را از قرن نهم تا دوازدهم بیان فرمودهاند.
بنابراین قضاوت قطعی درباره ی روزگار زندگی شاعر, دشوار است.
اشعار امیر پازواری در گوشه و کنار منطقه مازندران , پراکنده بود که قسمتی از سرودهها , سینه به سینه و دهان به دهان نقل میگشت و قسمت هایی دیگر از اشعار به شکل جزوات وجود داشت تا این که پرفسور ” برنهارد دارن ” روسی آلمانی اصل همت گماشت و اشعارش را جمع آوری کرد و در دو مجموعه به نام ” دیوان کنزالاسرار مازندرانی ” به چاپ رساند.
وی که از موسسه امپراتوری جغرافیا واقع در قفقاز به مازندران سفر کرده و در ضمن انجام مأموریتش که در کنسول گیلان مسئوولیت داشت, به علت علاقه و اشتیاق به زبان های محلی و بومی سواحل دریای خزر مخصوصاً زبان طبرستان که این میل عالی را از راه اشعار مازندرانی که در کتاب های تاریخی از جمله تاریخ ابن اسفندیار و قابوس نامه ی عنصر المعالی ( دو بیت شعر به زبان تبری در آغاز کتاب آمده ) ( قابوس نامه به کوشش دکتر غلامحسین یوسفی, ص ۹۸ ) و نیز کتاب ظهیرالدین مرعشی آمدهاند, فهم آن برای ایشان (درن) خالی از اشکال نبود.
از این رو بر آن شد تا با تحقیق و پژوهش, خود را تسلی دهد, اما به علت پراکندگی جغرافیایی مناطق سواحل خزری و گویش های مختلف که در زبان تبری وجود داشت, تصمیم گرفت که این زبان را فراگیرد.
به این خاطر ولایت به ولایت گشت و با جدیت تمام و تلاش فراوان, این زبان را فراگرفت و خود در این باره مینویسد : ” در هر جایی که از عبارت و اشعار و حکایات و غیره به لغت آن ولایت بود, اطلاعی بر آن یافته بعد از سنسیخ و تالیف اکثر آن به سن پطرز بورغ مراجعت نمودم و بعد از آن نیز یک مجموعه از اشعار که بواسطت سعی و اهتمام عالی جاه مجدت همراه گوسف ( V. Gussev ) کنسول دولت بهیه روسیه در مازندران است, تألیف شده بود, به دست آمده ؛ لیکن کسی نیست مگر آن که در جایی ورقی از آن دیوان در صفحه سینه خود ضبط کرده در وقت ضرورت میخواند.
سپس دارن تمامی همکارانی که او را در جمع آوری اشعار و ترجمه آن کمک کردند, ذکر کرده است.
۱٫ کنسول روس در استرآباد, گوسف ” V. Gussev ” مجموعهای از اشعار را برای درن فرستاد.
۲٫ آغا محمدصادق بارفروش از اهالی بارفروش ” بابل “.
۳٫ دتیل, پروفسور دانشگاه پطرز بورگ.
۴٫ میرزامحمد شفیع مازندرانی , که بیشترین همکاری را در جمع آوری اشعار و ترجمه مساعدت کرد.
دُرن در کنسولگری ایران با او آشنا گردید, چون وی از اهالی بارفروش بود و زبان این منطقه را خوب میدانست, در تدوین و ترتیب اشعار, او را کمک کرد.
البته در ترجمه ایشان, اشکالاتی وارد است که آقای دکتر ستوده در مقدمه دیوان , جلد اوّل بدان اشاره کرده است, نیز نگارنده این مقاله بر آن شد تا آن را اصلاح نماید.
دارن, تمام تلاشش را برای جمع آوری اشعار امیر صرف کرد ؛ امّا از این که او در جمع آوری اطلاعات و اخباری که مربوط به زندگی امیر و زادگاه وی و دوره زندگی شاعر مطالبی جمع آوری نموده و یا این که غافل مانده, اثری نیست.
دیگر این که جلد دوم دیوان کنزالاسرار, از صفحه ۲۷۶ تا صفحه ۴۸۸, افتادگی متن دارد.
شاید این قسمت که از متن اشعار افتاده, حاوی مطالبی باشد که زندگی امیر را روشنتر سازد, از این رو جای آن دارد که پژوهشگران مشتاق به کتابخانه سن پطرزبورغ مراجعه نمایند و از کیفیت چاپ اثر فوق, اطّلاعاتی را کسب نمایند.
در مقدمه دیوان امیر پازواری از زادگاه و زمان زندگی وی مطلبی دریافت نمیگردد.
درباره دوره زندگی شاعر نظر پژوهشگران را در سطور بالا ذکر کردهایم ؛ اما درباره ی زادگاه وی باید گفت که اگر به اشعار امیر مراجعه کنیم, در می یابیم که وی در اشعارش , دشت پازوار و امیرکلا را توصیف نموده و گشت و گذار در آن منطقه را زیبا میداند.
اینک اشعاری که در توصیف پازوار امیرکلاست , نقل میگردد.
امیر گِنِه دشتِ پازوار خُجیره
گشت پازوار رو در بهار خُجیره
ترجمه: امیر میگوید: دشت پازوار چه خوب است به ویژه هنگام بهار, گشت و گذار در آن چه زیباست. ( کنزالاسرار مازندرانی, جلد اوّل, به اهتمام درن, ص ۱۳۰ )
مِرِه کَل امیر گِنِنِه پازوار
بَلُو دَست أئیتِ مَرز گیرمِه تِیمِهجار
ترجمه اهل پازوار مرا کل امیر می گویند که بیلچه به دست گرفتم و در حال مرز گرفتن خزانه ی نشا هستم. (کنزالاسرار مازندرانی, به اهتمام درن, جلد اول, ص ۱۳۰)
پژوهشگران و محققان به اتفاق زیستگاه امیر را ” پازوار ” دانسته اند که هنوز اخلاف او در پازوار زندگی میکنند, حتی کسانی در پازوار هستند خود را از اخلاف او میدانند و معتقدند که شهر امیرکلا به مناسبت نام امیر پازواری است. وی در توصیف امیرکلاه سروده :
امیرکلاهِ او چِه چائی دارنه
امیرِ دِترِ گردن صُراحی دارنه
ترجمه : آبِ امیرکلا چه سرد و خنک است و در گردن دختران امیرکلا, ظرف آب آویزان است. ( به کنزالاسرار مازندرانی, به اهتمام درن, جلد اول, ص ۱۳۰)
قسمت اعظم اشعار امیر در توصیف زیبایی دلدادهاش, گوهر, است و به گفتگوی این دو عاشق و معشوق می پردازد.
دو عاشقی که هرگز به هم نرسیدند و در آتش فراق سوختند.
این بخش از اشعار, آه و ناله ی جانسوز امیر در فراق گوهر است و از سرنوشت و تقدیر مینالد.
وی در این مجموعه, خود را به مجنون و فرهاد و شیخ صنعان و نیز گوهر را به لیلی و شیرین مقایسه کرد و اینک نمونه اشعار او ..
اون وقت اگر مجنون، لیلیِ عشق داشت بی
فرهاد، گلنک ره دوش هَنیاو داشت بی
اون وقت کههیچ کس، مِهرره به دل نکاشت بی
اسا امیر، مِهرِ گوهر، دل دکاشت بی
آخِر داغِ شیرین، جان ره شِه گذاشت بی
تِنِه دو گل و یاسمن، بو نداشت بی
(کنزالاسرار، ج ۲، به اهتمام درن، ص ۲۷۰)
ترجمه : اگر آن وقت مجنون به لیلی عشق ورزید اکنون امیر عشق گوهر را به دل گرفت. ( امیر, مثل مجنون عاشق شد)
فرهاد گلنک را بر دوش گذاشت, آخر داغ شیرین بر دلش مانده, جان داد.
آن زمانی که هیچ کس, بذر مهرت را در دل نکاشته بود, دو طرف چهره ات مثل گل سرخ و یاسمن خوشبو نبود, من, عاشق تو شدم.
خلاصه این که امیر و گوهر , سمبل عاشق و معشوق هستند.
در نزد مردم طبرستان , افسانه هایی درباره عشق امیر به گوهر وجود دارد که درن در صفحه ۱۲۳ تا ۱۲۹ دیوان با عنوان ” من کلام امیر پازواری ” آورده و همچنین در مقاله خانم گیتی شکری آمده, نقل میگردد.
” امیر چوپانی بوده که در خدمت اربابش کار میکرده است, دل امیر در گرو مهر گوهر, دختر ارباب است.
گوهر را نیز به او تمایل بوده است, روزی سواری به امیر میرسد و از او می خواهد که از جالیز برایش خربزه بیاورد.
امیر تعجب میکند ؛ زیرا زمان رسیدن خربزه نبود, به اصرار سوار, وارد باغ میشود.
خربزه های فراوانی میبیند و باغ را چون بهشت مییابد, با حیرت خربزهای برای سوار میآورد, سوار, خربزه را می شکافد و پارهای از آن را به امیر میبخشد, سوار میرود.
امیر به باغ بازمیگردد, باغ را به رونق چند لحظه پیش نمیبیند, در این هنگام گوهر سر می رسد و امیر نیمی از پاره خربزه را به او میدهد, هر دو با خوردن خربزه شروع به شعر گفتن می کنند و در مییابند که آن سوار علی (ع) بوده است.
امیر به دنبال سوار روانه میشود, سوار را در حال عبور از رودخانهای, می بیند که به جای آب, آتش در آن روان است و او را از عبور در آن رودخانه بازمیدارد.
امیر از رودخانه آتش میگذرد و به پابوسی سوار مشرف میگردد و در معرفت به رویش گشوده میشود و چون نام یار و معشوقش گوهر بوده است, معشوق حقیقی خویش را نیز به این نام میخواند.
دارالمرز شامل گیلان و مازندران است حدوداً ۲۰۰۰ کیلومتر از این منطقه را شامل می شود.
توضیحاتی بیشتر از نویسنده ای دیگر :
امیر پازواری مشهور به امیر مازندرانی , شیخ العجم و امیرالشعرا , از شاعران تبری سرای مازندران بود.
نام و زندگی وی در پرده ابهام مانده است, از سروده های منسوب به وی می توان گفت که از مردم شیعی روستای پازوار بارفروش ” بابل ” بود و معشوقه ای بنام گوهر داشت.
شماری از منابع درباره زندگی, آغاز شاعری و عرفان امیر چندان به خطا رفته اند که به افسانه مانند است.
برخی نام وی را شیخ محمد پازواری و برادرانش را کریم و رحیم دانسته اندو نوشته اند که در زمان حکومت محمد صفوی ” ؟ – ق ” در پازوار به دنیا آمد و پس از برانداختن فرمانروایان محلی و تصرف مازندران بدست شاه عباس صفوی به وی پیوست.
امیر از آن پس با شاه بود و از شاه لقب شیخ العجم و امیرالشعرا گرفت, پس از مرگ شاه عباس ” ۱۰۳۸ ” وی به بوکلای پازوار بازگشت و در همانجا درگذشت و در کنار برادرانش به خاک سپرده شد.
شماری از منابع گمان می دادند که امیر از سادات مرعشی پازواری بود, دائره المعارف تشیع وی را از شاعران پایانی سده نهم و اوایل سده دهم هجری آورده است.
همین منبع وی را معاصر امیر تیمور گورگانی ” ۸۰۷ ” دانسته اند و آورده اند که تیمور از سر خشم وی را به هند تبعید کرد و پس از چندی بخشید و روستای پازوار را به او سپرد.
همین کتاب به خطا امیر پازواری و امیر ساروی ” مازندرانی ” را به یک تن دانسته است.
و یادآور می شود که تاکنون در هیچ یک از متون سده هشتم تا دوازدهم هجری از وی یاد نشده است.
نخستین بار الکساندر شود زکو / خودزکو , ایرانشناس لهستانی ” ۱۸۰۶ , ۱۸۸۱ م ” , در ۱۸۴۲ م , چند سروده منسوب به امیر را به چاپ رساند و از وی به نام شیخ العجم امیر پازواری یاد کرد.
پس از آن بر نهار دورن ” ۱۸۰۵ , ۱۸۸۱ ” به دستیاری میرزا محمد شفیع بارفروشی دیوان منسوب به امیر را به نام کنزالاسرار مازندرانی در سن پترزبورگ به چاپ رساند.
نخستین بار در ایران رضاقلی هدایت ” ۱۲۱۸ , ۱۲۸۸ ” در فرهنگ انجمن آرای ناصری و تذکره ریاض العارفین ” نگارش ۱۲۶۰ ” از او یاد کرده است.
خصوصیات شعری امیر پازواری :
اشعار امیر بیشتر دو بیتی و با عبارت ” امیر گته ” آغاز می شود و اعظم بخش های آن به صورت سوال و جواب شعری ” مناظره ” مطرح شده است.
تعدادی از اشعار امیر به صورت چیستان مطرح شده که هردو صورت شعری امیر و تک بیتی های وی از حلاوت و عواطف خاصی برخوردار است و اکثر شعرهای امیر در جهت عشق و علاقه وی به شیعیان حضرت علی (ع) و معشوقهاش ” گوهر ” سروده که همگی دارای محتویات ارزشمند عرفانی , اخلاقی و ارزشهای دینی است.
تپه است که این زمان را تا هزراه های قبل از میلاد به عقب می برد.
در سراسر دوران حکومت بعد از هخامنشیان از حمله اسکندر تا جنگهای اقوام ساکن مازندران با پادشاهان اشکانی ونیز در حوادث دوران ساسانیان و خصوصا پس از قدرت گرفتن مکتب الهی اسلام و آغاز دوران صفاریان , آل بویه , غزنویان و سلجوقیان و تاخت و تاز سپاه ویرانگر مغول و دوران حاکمیت مرعشیان و سپس انقراض آنان با لشکرکشی تیمورلنگ و سپس طلوع ستاره قدرت شاه عباس و سرکوبی خوانین و حکام محلی و از بین بردن آخرین وارث بلافصل ساسانیان در مازندران که بیش از هزار سال در منطقه حکمفرمایی داشتند, این منطقه یکی از کانونهای کشاکش و حوادث بوده است.